سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمیزگارى با مردمان ایمنى است از گزند آنان . [نهج البلاغه]
3  حریم دل  4

یه پایان به یاد موندنی (شنبه 86/1/4 :: ساعت 5:8 عصر )
 

   رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا

معمولا"روزهای آخر سال همه مشغول خونه تکونی و تمیز کردن خونه هاشون میشن .اما خونه تکونی امسال با سالهای قبلی خیلی فرق داشت .

جاتون خالی ایام اربعین خونه مون روضه داشتیم فضای خونه پر بود از بوی عود و گلاب و دلم معطر به ذکر یا حسین (ع) و یاعباس (ع) و... و چشام پر ازاشک ،اشک بر ماتم امام حسین (ع) و غربت خانم زینب(س) .و دلتنگ و منتظر بودم تا 25 اسفند بشه .

می دونی چرا گفتم امسال خیلی فرق داشت ،آخه روزهای آخر سال رو مهمون شهدا بودیم .حدست درسته ،رفته بودیم شلمچه .با اینکه چهارمین دفعه بود که شلمچه می رفتم اما از همون اول سفر یه حس غریبی داشتم .آخه این سفر با بقیه خیلی فرق داشت .قبل از حرکت به طرف جنوب توفیق بود وزیارت خانم فاطمه معصومه (س) رفتیم زیارت خیلی با صفایی بود بعدش هم جمکران رفتیم دعای توسلی که اونجا خوندیم خیلی چسبید .همونجا شهدا رو دعوت کردیم و از آقا امام زمان(ع) وشهدا اذن گرفتیم .خلاصه که سفرمون اینجوری یعنی با قم و جمکران شروع شد ،و من هم خوشحال بودم ،هم یه نگرانی ودلتنگی عجیبی داشتم که تا اون موقع بی سابقه بود .

نمیخوام با تعریف کردن خاطرات سفر سرتون رو درد بیارم چون به نظر من سفر زیارت شهدا یه چیز دیگه است و برای همه پرخاطره ، اما اصلا" نمیشه گفت باید باشی وببینی . اما من میخوام بگم از این سفر چی گرفتیم .

تو اتوبوس یکی از مسؤولها ازمون خواست راجع به ‹‹پرده ›› هر چی به ذهنمون می رسه بنویسیم . یه چیزهایی هم نوشتم اماجمع بندی اش نکردم حالا میخوام اینجا بنویسم .

میدونی به نظر من همون طوریکه یه اتاق با پرده خیلی قشنگتر میشه دل من وتو هم باید پرده داشته باشه تا قشنگ بشه . خیلی وقتها ماها اجازه دادیم دنیا با زرق وبرقش تو دلهامون خونه کنه ،خیلی وقتها عشقهای دنیایی پای دلمون رو بسته .دلی که باید نور خدا و محبت اهل بیت و عشق شهدا توش راه پیدا کنه با ظاهر دنیا خو گرفته .چون من پرده دلم رو کنار نزدم که نور الهی بهش بتابه ، یا اصلا"دلم پرده نداشته و اجازه دادم هر نامحرمی توش راه پیدا کنه .

خب حالا به نظر تو جای گله باقی می مونه که چرا منی که اینقدر عاشق شهدام واز عشق به امام زمانم دم می زنم بعد از این سفرها دوباره همونی ام که بودم ؟ چرا هیچ تغییری تو خودم حس نمی کنم ؟ چرا شهدا دلم رو واسه خودشون نگه نداشتن ؟ وهزار تا چرای دیگه .

راستش امسال از همون اول یه جور دیگه قدم تواین سفر گذاشتم و یه نیتی کردم که امیدوارم خدا قبول کنه وشهدا وامام زمان(روحی فداه )دستم رو بگیرن طوری که دیگه طوفان هوا وهوس دستم رو ازشون جدا نکنه .

به تو دوستی هم که همسفرمون بودی میخوام بگم قدر خودت رو بدونی ما همینطوری نرفته بودیم تک تکمون رو شهدا دعوت کرده بودن ،مرام شهدا هم اینه که هیچ کس رو دست خالی بر نمی گردونن . پس بیا حالا که چند روز بیشتر از شروع سال نو نگذشته عهد و پیمانی رو که اونجا تو شلمچه و طلاییه وفکه و شب آخر تو دوکوهه با شهدا بستیم یه بار دیگه محکم کنیم و از خود شهدا مدد بگیریم که سالی همراه با مؤفقیت و پر از معنویت داشته باشیم . انشاءالله

یا فاطمه الزهرا (س) التماس دعا شادی روح شهید ابوالفتح نظری صلوات

 


¤ نویسنده: دو تا اخوی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

»» منوها
[ RSS ]
[خانه]
[درباره من]
[ارتباط با من]
[پارسی بلاگ]
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 5704
 

»» درباره خودم
 

»» لوگوی خودم

 

»» اشتراک در وبلاک